واعظ

یونس
یونُس (به زبان عبری: יוֹנָה ;به زبان لاتین: Ionas) بنا بر عهد عتیق و قرآن پیامبری بود در سده ۸ پیش از میلاد مسیح از شمال الناصرة که به دستور خدا به نینوا، پایتخت آشور مسافرت کرد. او پنجمین پیغمبر از دوازده پیامبر کوچک بنی‌اسرائیل پسر امتای و از نوادگان زبولون بود. وی در زمان پادشاهی رحبعام دوم می‌زیست و پیروزی‌های قوم یهود را پیشگویی کرد. از نظر یهودیان یونس پیامبر بود ولی یهودی نبود.





یونس در دین اسلام

ذوالنون (به معنی صاحب نهنگ) یا صاحب الحوت (به معنی صاحب ماهی) یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که نام وی ۴ بار در قرآن نیز آمده‌است. و آن را نام اسلامی برای یونس دانسته‌اند.

داستان اسلامی مربوط به یونس این‌گونه‌است:

در شهر نینوا و در اوج بت پرستی، یونس آن قوم را به یکتاپرستی تشویق کرد. ولی اکثر مردم نینوا ادعای پیغمبری و رسالت وی را نپذیرفتند. صبر یونس لبریز شد، عرصه بر او تنگ آمد و چون از بحث خود نتیجه‌ای نگرفت، از آنان ناامید گشت و با خشم و ناراحتی دست از آنان شست و شهر و قوم خود را رها کرد، زیرا هر چه مردم را دعوت کرد، آنان ایمان نیاوردند و حجت و برهان او را نپذیرفتند و در آن تفکر و تامل نکردند. بدین ترتیب یونس فکر کرد که مسئولیت او به پایان رسیده‌است و آنچه انجام داده کفایت می‌کند، در صورتی که اگر یونس بر دعوت خود پافشاری و اصرار می‌کرد و با صبر بیشتر آن را پی گیری می‌کرد شاید در میان مردم نینوا افرادی پیدا می‌شدند که به او ایمان آورند و دعوت او را لبیک گویند و دل به حقیقت بسپارند، از کرده خود پشیمان گشته و توبه کنند، ولی یونس تاب نیاورد و به استقبال قضاء و نزول کیفر الهی از شهر خارج شد.

هنوز یونس از نینوا دور نشده بود که مردم اعلام خطر عذاب و پیش درآمد هلاکت خود را دیدند. هوای اطرافشان تیره و تار شد، رنگ رخسار آنها دگرگون گشت و اضطراب آنان را فرا گرفت و بیم و هراس بر آنها مستولی شد. در این حال دریافتند دعوت یونس حق و هشدارش صحیح بوده‌است و باید به خدای یونس پناه ببرند و به او ایمان آورند و از گذشته و گناهان خویش توبه کردند. توبه آنها نیز مورد قبول خداوند قرار گرفت.

اما یونس نینوا را ترک کرده و آن سرزمین را رها نموده بود و به راه خود ادامه داد تا به دریا رسید، آنجا عده‌ای را دید که قصد عبور از دریا را داشتند، لذا از آنان اجازه خواست که با آنان همسفر گردد و بر کشتی ایشان سوار شود.

کشتی هنوز خیلی از ساحل دور نشده بود و از خشکی فاصله زیادی نگرفته بود که دریا طوفانی شد و امواجی سهمگین کشتی را متلاطم ساخت. در این حال راهی جز سبک کردن کشتی به نظرشان نمی‌رسید. مسافرین با یکدیگر مشورت کردند که چه کنند، سپس به توافق رسیدند که قرعه بیندازند و به نام هر کس افتاد او را به دریا بیفکنند. پس قرعه انداختند و به نام یونس در آمد، ولی به خاطر احترام و ارزشی که برای او قائل بودند، حاضر نشدند او را به دریا اندازند؛ پس بار دیگر قرعه را تجدید کردند، باز هم به نام یونس در آمد، اما این بار هم دریغ کردند که او را به دریا افکنند و برای سومین بار قرعه انداختند و این بار نیز قرعه به نام یونس در آمد. یونس چون دید سه بار قرعه به نامش در آمد، دریافت که در این پیشامد سرّی نهفته‌است و خدا در این حادثه تدبیر و حکمتی دارد. سپس به اشتباه خود پی برد و دریافت که قبل از این که اجازه هجرت و ترک شهر و مردمش را داشته باشد و پیش از صدور امر الهی، قوم و دیار خود را ترک کرده‌است. به همین جهت خود را در میان دریا انداخت و جان خویش را تسلیم امواج خروشان دریا کرد و در اعماق دریا و در آغوش متلاطم امواج و ظلمت دریا فرو رفت.

در این هنگام خدا ماهی بزرگی را فرستاد که یونس را ببلعد و او را در شکم خود مخفی سازد ولی به او آسیبی نرساند، زیرا او پیغمبر خداست که دچار عجله و ترک اولایی شده و از تعجیل خود نادم و پشیمان است. سپس ماهی را وحی کرد یونس امانتی است در شکم تو و هر گاه خدا دستور داد باید او را سالم تحویل دهی. یونس سه روز و سه شب در شکم ماهی ماند.او از شکم ماهی نزد خدای خود دعا نمود. خدا دعای یونس را به اجابت رساند و به ماهی فرمان داد که میهمان خود را در ساحل دریا بگذارد و ماهی یونس را کنار ساحل انداخت. رحمت خدا او را دریافت و بوته کدویی بالای سرش رویید، یونس از میوه آن خورد و در سایه اش آرمید تا نیروی خود را باز یافت.

سپس خدا به او وحی کرد که به شهر خود باز گرد و به جمع بستگان و طایفه خود بپیوند، زیرا آنها ایمان آورده‌اند، بت‌ها را کنار گذاشته و اکنون در جستجوی تو و منتظر بازگشت تو هستند. یونس نیز به شهر خود بازگشت و با تعجب دید آنهایی که به هنگام هجرت یونس به پرستش بت‌ها کمر بسته بودند، اکنون زبانشان به ذکر خدا باز شده‌است و خدای یکتا را سپاس و ستایش می‌کنند.

گفته می شود آرامگاه حضرت یونس در شهر زنوز در آذربایجان شرقی میباشد و نام شهر زنوز از نام یونس گرفته شده است, که یونوس تبدیل شده به یونوز یا زنوز.




عهد جدید و عهد قدیم

در عهد جدید در انجیل متی و در لوقا به داستان یونس اشاره شده‌است. زندگانی یونس ﻧبی خدادر کﺘﺎب ﯾﻮﻧﺲ ﻧبی در عهد قدیم آمده‌است.

کتاب یونس جزو کتب پیامبران کوچک، که تعداد آنها دوازده نفرند،می‌باشد.این کتاب نسبتاً کوچک شامل چهار باب می‌باشد. که هم در کتاب یهودیها آمده و هم مسیحیان به عنوان کتابی درعهد عتیق به آن معتقدند.در این میان قابل توجه است که،این کتاب ماننددیگر کتب شامل مجموع سخنان انبیا نیست بلکه شرح فرستادن یونس به نینوا در آن آماده است.




باب اول

کتاب یونس بدین گونه آغاز میشود که : یونس از خداوند دستور می‌یابد که به نینوا برود و ندا کند که شرارت ایشان به حضور خداوند برآمده است. یونس به راه میفتاد اما نه به سمت نینوا(عراق کنونی) بلکه به سمت یافا (یافو)، جائی که او بر کشتی به مقصد ترشیش(ترتسوس در اسپانیا کنونی) سوار می‌شود. در واقع، او از اسرائیل به سمت عکس جهت دستور داده شده، فرار می‌کند. خداوند کشتی را دچار طوفان شدیدی می‌کند، بطوری که نزدیک است کشتی شکسته شود. در این جریان یونس که مسوول این حادثه است، در خواب است. بر ملوانان و مسافران نیز معلوم میشود که او مسئول است و راه حل را از او می‌پرسند که پاسخ می‌دهد: مرا برداشته به دریا بیندازید که دریا برای شما ساکن خواهد شد زیرا می‌دانم که ... (آیه ۱۲) مردمان سعی می‌کنند که با تلاش کشتی را نجات دهند اما موفق نمی‌شوند. ناچار یونس را در دریا می‌اندازند و دریا دفعتاًّ آرام می‌شود. مردمان در کشتی، از خداوند ترسان شده و برای او قربانی می‌کنند. اما یونس توسط ماهی بزرگی بلعیده می‌شود و سه روز و سه شب در شکم ماهی می‌ماند.




باب دوم

در این باب یونس به درگاه خداوند زاری و تضرع می‌کند.پس خداوند ماهی را امر فرمود و یونس را بر خشکی قی کرد.




باب سوم

خداوند دستور خود را تکرار می‌کند. اما اینبار یونس به نینوا می‌رود و در آنجا نبوت می‌کند : "بعد از چهل روز نینوا سرنگون خواهد شد."(آیه ۴)این نبوت سبب توبه و بازگشت مردم نینوا می‌شود تا جائی که پادشاه نینوا هم پلاس پوشیده و بر خاکستر توبه می‌نشیند. مردم نینوا اعلام توبه می‌کنند و همه روز می‌گیرند و حتی بهایم و گاوان چیزی نمی‌خورند و نمی‌نوشند. آنان به لطف خدا امیدوارند، پس خدا بازگشته آنها را از شرارت و ظلمشان می‌پذیرد.





باب چهارم

اما یونس از بخشش خداوند و فیضش بر مردم نینوا عصبانی می‌شود. "و نزد خدا دعا نموده گفت: ا ای خداوند ، آیا این سخن من نبود، حینی که در ولایت خود بودم. و از این سبب به فرار کردن به ترشیش مبادرت نمودم، زیرا می‌دانستم که تو خدای کریم و رحیم و دیر غضب و کثیر الاحسان هستی و از بلا پشیمان میشوی؟ پس حال،ای خداوند، جانم را از من بگیر زیرا که مردن از زنده ماندن برای من بهتر است."(آیات ۲،۳)

ویُونُس از شهر بیرون رفته، بطرف شرقی شهر نشست و آنجا سایبانی برای خود ساخته زیر سایه اش نشست تا ببیند بر شهر چه واقع خواهد شد. و خدا کدویی رویانید و آن را بالای یُونُس نمّو داد تا بر سر وی سایه افکنده، او را از حزنش آسایش دهد و یُونُس از کدو بی نهایت شادمان شد. امّا در فردای آن روز خدا کرْمی را فرمان داد تا کدو را زد و خشک کند. و چون آفتاب برآمد خدا باد شرقی گرم وزانید و آفتاب بر سر یُونُس تابید به حدّی که بیتاب شده، برای خود مسالت نمود که بمیرد و گفت: «مردن از زنده ماندن برای من بهتر است.» خدا به یُونُس جواب داد: «آیا صواب است که به جهت کدو غضبناک شوی؟» او گفت: «صواب است که تا به مرگ غضبناک شوم.»
خداوند گفت: «دل تو برای کدو بسوخت که برای آن زحمت نکشیدی و آن را نمّو ندادی که در یک شب بوجود آمد و در یک شب ضایع گردید. و آیا دل من به جهت نینوا شهر بزرگ نسوزد که در آن بیشتر از صد و بیست هزار کس می‌باشند که در میان راست و چپ تشخیص نمی‌توانند داد و نیز بهایم بسیار؟»(تا آیه ۱۱)




نینوا
نینوا پایتخت باستانی دولت آشور بود و بر کرانهٔ رود دجله در کشور عراق کنونی قرار داشت. شهر نینوا در سال ۶۱۲ پیش از میلاد به دست اقوام ماد و بابل (مادی ها و بابلی ها) ویران شد. آشوری‌ها شهرهای بسیاری بنا کرده بودند، اما بزرگترین شهر بنا شده توسط آنان در آن زمان نینوا محسوب می‌شد. کلمه نینوا بر خلاف آنچه برخی از مورخین می‌پندارند، از اسم نین که نام یکی از خدایان آشور بوده و یا از نام نینوس مشتق است، اما نینوا یک اسم خاص است که زادگاه دلاوران نامداری بوده، این شهر به سال ۱۲۴۸ ق.م. پایتخت آشوریها شد.





مختصری از تاریخچهٔ نینوا

شهر نینوا در سمت راست نهر دجله بنا شده بود و درست در جهت مخالف موصل کنونی قرار داشت. این شهر ۳۵ مایل طول و ۲۰ مایل عرض، یعنی هفتصد مایل مربع وسعت داشت. در شمال و جنوب شهر، نهر دجله جریان داشت و خودبه خود از آنجا محافطت می نمود و سدی را به وجود آورده بود، شمال غربی و جنوب آن نیز بر اثر جریان رود زوه محافظت می‌شد. در طرف دیگر شهر هم تپه‌ها و کوهستان های صعب العبور واقع شده بودند. علاوه بر این، حصارها و قلاع بسیاری در اطراف شهر به دست معماران زبردست آشوری بنا شده بود. عرض دیوارهای شهر طوری بود که دو ارابه دو اسبه در آن واحد پهلو به پهلو از روی آن می توانستند عبور کنند. شهر نینوا از نظر وسعت سه برابر لندن کنونی بود و چون باغات زیادی در آن قرار داشتند، لذا در صورت محاصره دشمن، اهالی شهر از لحاظ آذوقه و خوراک در مضیقه قرار نمی‌گرفتند. در اطراف شهر هزار و پانصد برج نیز قرار داشت که هر برج دویست پا ارتفاع داشت اما ارتفاع حصار شهر یکصد پا بوده‌است.

تمامی خیابانهای شهر وسیع و به شکل صلیب بودند و آنها را سنگفرش کرده بودند. شهر روی هم رفته یکصدو پنجاه دروازهٔ برنزی داشت که کنار هر دروازه نیز یک پاسگاه مخصوص برنزی ساخته شده بود. بر سر هر یک از چهار راه‌ها، چهار برج بسیار مستحکم برای مقابله با دشمن بنا شده بود. تمامی خانه‌های شهر را لوله کشی کرده بودند. در بیرون از شهر دریاچه‌ای مصنوعی احداث کرده بودند و آب را از سرچشمه‌های کوهستانی تامین می کردند و به این ترتیب، شهر را از آب بی نیاز می‌ساختند. در همین شهر بود که آشور بانیپال، پادشاه آشور، آرشیو و کتابخانه‌ای سلطنتی شامل چند صد اتاق بنا کرده بود و این نخستین کتابخانهٔ شناخته شده ی جهان محسوب می‌شود. در سال ۱۸۵۰ م. ده هزار لوح به اندازه‌های مختلف، که بر طبق اصول ریاضی تنظیم شده بودند، از این کتابخانه بدست آمدند.




ویرانی نینوا

خراب شدن شهر نینوا و رویدادهای سال 612 ق.م. برای ما چندان روشن نیست، تاریخ گد درباره اقدامات هوخشتره خاموش است. شاید مادی‌ها سرگرم تحکیم پشت جبهه خود بودند و مثلاً می‌خواستند پادشاهی سکا را تحت انقیاد خود درآورند. دانسته نشده که در آن زمان نیروها بابلی به چه کاری مشغول بودند. «تاریخ گد» آنجا که مربوط به این بخش است، سخت آسیب دیده‌است. در سال ۶۱۰ ق. م، عملیات نبوپلسر صرف برقراری آرامش ایالات اصلی آشور گشت. در ماه آبان، مادی‌ها به لشکریان بابل پیوستند و ارتش متحدین، به سوی حرّان حرکت کرد. لشکریان آشوروبالیت دوّم و لشکریان مصری که از وی پشتیبانی می‌کردند، به محض نزدیک شدن ارتش متّحدین، حرّان را رها کردند و در آن سوی فرات - ظاهراً - به دژ کارکمیش پناه بردند. حرّان به آسانی تسخیر گردید و نبوپلسر - چنانکه به نظر می‌رسد - این بار وسواس مذهبی را به سویی افکند و از آن شهر مقدّس مردم سوریه و میانرودان، غنایم فراوان به دست آورد و پس از آن، نیروهای اصلی مادیها به میهن خویش بازگشتند.





پایان پایتختی

در خاور باستان از عهد هیتی‌ها، ترتیب تقسیم غنایم میان دو متّحد چنین بود: یک سو اسیران و اموال منقول را تصرف می‌کرد و متّحد دیگر، شهر و حصار و زمین را. از این رو، از آنجا که بابلیان به گرفتن غنایم پرداختند، نشان می‌دهد که شهر حرّان نصیب مادیها شده‌است. گمان می‌رود که عملیات جنگی تا بهار سال ۶۰۹ پ. م. ادامه داشته‌است. آشوروبالیت دوّم، در ماه دوعوز نیروی امدادی کلانی دریافت کرد و لشکریان فرعون مصر، نخو به یاری وی شتافتند و وی علیه حرّان حمله متقابلی را آغاز کرد. آشوریان و مصریان پادگان‌های کوچک بابلی را از پای درآورده، حرّان را محاصره کردند، ولی در ماه شهریور، نیروی اصلی نبوپلسر به کمک بابلیان محصور در حرّان رسید. آشوروبالیت به ظاهر کوشید تا اورارتو را با خبر سازد، ولی در همان اوان، مادی‌ها ضربه قاطعی به اورارتو وارد آوردند و به ظاهر به توشپا پایتخت آن کشور که در کنار دریاچه وان بود، رسیدند و دولت اورارتو را مطیع خویش ساختند.

در باختر فرات، ابتکار عمل به دست مصریان افتاد و ایشان ادعای حاکمیت بر سراسر سوریه و فلسطین را داشتند. لشکریان آشور در دژ کارکمیش موضع گرفتند. از آنجا که دژ مزبور، بر مهمترین گذرگاه رود فرات و جاده‌های کاروان رویی که به سوریه و میانرودان منتهی می‌شد، مسلط بود، بابلی‌ها و ماد ی‌ها نمی‌توانستند اجازه دهند که چنین دژ بزرگ و فوق العاده نیرومندی در دست دشمنان ایشان باشد. مقارن آن روزها، تقسیم میراث آشور میان بابل و ماد انجام گشت و کارکمیش سهم بابل شد. بدین سبب گمان می‌رود که مادیها در نبردهای بعدی که با مصریان درگرفت، شرکت نکردند و یا اینکه نیروهای اصلی ایشان وارد عرصه پیکار نشدند.





نفوذ بابل

در سال ۶۰۵ ق. م، لشکریان بابل به فرماندهی شاهزاده نبوکد نصر، دژ کارکمیش را محاصره و سپس با حمله‌ای تسخیر کردند. مصریان رانده شدند و بابلی‌ها بدون اینکه با دشواری مهمی روبرو شوند، سوریه و فلسطین را تصرف کردند. عمر بقایای پادشاهی آشور نیز بدین شیوه پایان یافت.

نبوپلسر در همان سال درگذشت. اما فعالیت هوخشتره پیشوای ماد، با وجود کهولت سن، هنوز پایان نیافته بود. لشکرکشی کوتاه، اما هولناک بابلی‌ها و مادها چنان ویرانگر بود که سرزمین اصلی آشور، که به تقریب دو هزار سال پیوسته مسکونی و پر رونق بود، به ویرانه‌ای تبدیل شد؛ و آخرین بقایای امپراتوری ای که زمانی از همین شهر بر دنیای باستان فرمان می‌راند، پایان یافت و به سرعت دچار فروپاشی شد و در دهه‌ها و سده‌های پس از آن، آنچه از آن پادشاهی باقی‌ماند، تنها خاطره ستمگری‌های آن بود. نبوپیلسر در اظهار نظری به چنین واقعیتی اشاره دارد:

من سرزمین آشور را قتل‌عام و قلع و قمع کردم، و سرزمین دشمن را به تلی از ویرانه مبدل ساختم. آشوریان، که از روزگاران دور بر همه این اقوام حکومت کرده یوغ سنگینشان بر مردم این سرزمین بابل آسیب وارد ساخته بود، من پایشان را از اکد بریدم و یوغشان را برانداختم.





حزقیای نبی

صفینا، نواده حزقیا، فرمانروای یهودیه که سناخریب او را به پرداخت خراج تحقیر آمیزی مجبور کرده بود، سنگ گورنبشته دیگری برجای گذاشته برای مردمی که بارزترین میراثشان، نفرتی ابدی به همسایگانشان بود:

«خداوند قدرت خود را به ضد آشور به کار خواهد برد و پایتخت بزرک آن نینوا را ویران نموده، به بیابانی خشک مبدل خواهد کرد. آن شهر، چراگاه گوسفندان خواهد شد و انواع حیوانات وحشی در آن جای خواهند گرفت. خفاش‌ها و جغدها در میان ویرانه‌هایش لانه می‌کنند و صدایشان از پنجره‌های خانه‌های متروک شنیده می‌شود... این شهر مستحکم که چنان در امنیت بود که به خود می‌گفت: "در تمام دنیا شهری مثل من وجود ندارد!" ویران شده، لانه حیوانات خواهد گردید. هر که از آنجا بگذرد، سر خود را از بهت و حیرت تکان خواهد داد».





مردم آشور بعد از ویرانی

و اما آشوریانی که توانستند از سقوط کشورشان جان سالم به در ببرند، مجبور شدند زندگی خود را در سایه اربابان جدیدشان در سختی و تنگدستی بگذرانند و در شگفت بودند که چرا خدای بزرگ آشور، آن‌ها را به خود وا گذاشته‌است. با گذشت سالیان، فرزندان آن‌ها و فرزندان فرزندانشان، کاملاً و برای همیشه جذب دیگ در هم جوش و مدام در حال تولید مثل اقوام گوناگون شدند؛ و به زودی دیگر آشوریانی باقی نماندند که در شگفت شوند.

از شهرهای بزرگ، جز «نینوا» و کلخو چیزی برای سین-شار-ایشکون باقی نمانده بود، ولی وی مأیوس نشد. وی در سال ۶۱۳ ق. م موفق شد آرامیان ایالت سوخو را - بر فرات - علیه بابل برانگیزد و بدین شیوه بطور موقت، نیروهای بابل را بدان سو منحرف و از آشور منصرف ساخت.

روشن نیست که مادی‌ها در آن زمان به چه کاری مشغول بودند. از برخی روایات چنین برمی آید که ایشان در آن هنگام مشغول محاصره نینوا بوده‌اند. «سین-شار-ایشکون» و لشکریان آشور نیز در طی سال ۶۱۳ ق. م هیچ اقدامی به انجام نرساندند و گمان می‌رود که شاید به واقع، در نینوا محصور بوده‌اند. با این وجود آنچه که از متن تاریخ گد و کتاب ناحوم نبی می توان استخراج کرد، همه از کوتاهی مدت محاصره نینوا و اینکه به ناگهان به تسخیر در آمد، حکایت می‌کنند. بدین سبب به احتمال قوی مادیها در سال ۶۱۳ ق. م در نقطه دیگری سرگرم نبرد بوده‌اند.

شاید آشور با بکارگیری تمام منابع باقی‌مانده خود، در یک تلاش با تمام وجود، می‌توانست در برابر هر کدام از بابلی‌ها یا مادی‌ها به تنهایی دوام آورد. اما امپراتوری آشور در رویارویی با اتحاد میان این دو مخالف قَدَر، محکوم به شکست بود.





تاریخ گد

تا آنجا که از متن بریده بریده و تا اندازه‌ای ناقص تاریخ گد می توان فهمید، این بار بابلیان و مادیها اقدامات خویش را هماهنگ ساختنه بودند. به ظاهر لشکریان نبوپلسر و جنگاوران هوخشتره در دره دیاله به هم رسیدند و یکجا از رود رادان رودآدم کنونی در محل برخورد آن رود و دجله گذشتند و به سوی حصار نینوا حرکت کردند. از ماه سیمان تا آب سال ۶۱۲ ق. م، سه نبرد در زیر حصار پایتخت آشور رخ داد. نبرد نخست منجر به شکست آرپاکس مادی و نبرد دوّم به شکست بلسیس بابلی انجامید.




سقوط نینوا

سرانجام در ماه آب . حمله به نینوا، به سبب طغیان آب که حصار گلین شهر را خراب کرد، به موفقیت انجامید. متحدان وارد نینوا شدند. در داخل شهر، جنگ‌های خیابانی آغاز شد. هر که قادر به حمل سلاح بود، کشته شد و دیگران را به بردگی بردند و در همان روز سین شاریشکون شاه آشور خود را به میان شعله‌های آتش افکند. فاتحان درباره کسانی که سهم جنگاوران شده بودند، پشک می‌زدند. کودکانی را که نمی‌توانستند زحمت راه رفتن بر خود هموار کنند، در جا می‌کشتند و زنان بزرگان را مجبور می‌کردند که با دامن دریده حرکت کرده به بردگی روند. آیا انتظار دیگری می‌رفت؟




ماهیت جنگ‌ها

خاصیت جنگ‌های دوران برده داری چنین بود و اقوامی که مدتی مدید در قید اسارت زندگی کرده بودند، آرزو داشتند روزی برسد، و با ستمگران همان گونه رفتار کنند که خود از ایشان دیده بودند. مگر آشوریان هیزم انبار نکرده و آتش نیفروخته کودکان را نمی سوزاندند؟ مگر هرم‌هایی از زندگان نمی‌ساختند؟ مگر کاخ‌ها و نیایشگاه‌های خویش را با تصاویر برجسته مردان و زنان اسیر و لخت با دامن‌های دریده «مزیّن» نمی‌ساختند؟

با این حال اطلاعات موجود نشان می‌دهد که رفتار مادی‌ها و متحدان ایشان با آشوریان مغلوب، به مراتب ملایم تر و بهتر از روش پیشین آشوریان بوده‌است. تاریخ گد یادآور می‌شود که «بزرگان»، یعنی اعیان و متشخّصان بیشتر در معرض کشتار قرار گرفتند. کتسیاس می‌گوید که فاتحان، آثار نینوا را از روی زمین محو کرده و ثروتهای آن شهر را به اکباتان، پایتخت ماد فرستادند ولی، ساکنان نینوا را در محل باقی گذاشته در دهکده‌های پیرامون آن مسکن دادند.

به هر تقدیر مدارک موجود گواهی می‌دهد که مادیها، قوم آشور و توده‌های ستمدیده آن را نابود نکردند و قصد نابودی ایشان را هم نداشتند و اگر هم در طی جنگ با آشور، اسیران فراوان گرفته به بردگی بردند، ولی از برده ساختن تمام اهالی آشور سخنی در میان نبود و حال آنکه آشوریان در گذشته چنین نمی‌کردند. این را دو سبب بود:

نخست آنکه مادی‌ها بیشتر نیروی خویش را از مردم اقوامی که آشور به اسارت درآورده بود گرفته بودند و عامه مردم آشور نیز از لحاظ ترکیب اجتماعی و وضع معاش خویش، به هیچ وجه فرقی با ستمدیدگان سرزمین‌های مطیع آشور نداشتند و دوّم آنکه، تکامل تولیدات برده داری در خود خاک ماد در سطحی بود که نمی‌توانست شمار زیادی برده را جذب کند.




هوخشتره و نبوپیلسر

هوخشتره در روز ۲۰ ایلول سال ۶۱۲ ق. م به ماد بازگشت. نبوپیلسر در ویرانه‌های نینوا ماند و لشکریان وی کماکان به دهکده‌ها و نقاط مسکونی آشور دستبرد می‌زدند و غارت می‌کردند. بدین ترتیب نینوا سقوط کرد. ولی جنگ پایان نیافته بود. بخش‌هایی از لشکر آشور به سرکردگی آشور-اوبالیت توانستند هنگام حمله به نینوا، از آن شهر بیرون روند. آشوروبالیت در حرّان که در آن زمان بزرگرین شهر شمالی میانرودان بود، پنهان شد. شهر مزبور از شاهان آشور حق خودمختاری دریافت کرده بود و به ظاهر به همین سبب هوادار آشور بود. آشوروبالیت در زمان حیات آشوربانیپال برادر خویش، کاهن معبد سین در حرّان بود - خدایی که در سوریه و میانرودان بسیار محترمش می‌داشتند - و بدین سبب روابط استواری با آن شهر داشت. او در پاییز سال ۶۱۲ ق. م در حرّان به تخت پادشاهی آشور نشست و با عنوان آشوروبالیت دوّم تاجگذاری کرد و در آنجا، بقایای لشکریان آشور و دسته‌های متحدانی که به سببی از مادیها و بابلیان انتظار خیری نداشتند و می‌خواستند مبارزه را ادامه دهند و موجودیت پادشاهی آشور را نگاه دارند، به دور آشوروبالیت دوّم گرد آمدند. امید اصلی ایشان به مصر و فرعون «نخوی دوّم» بود. اورارتو که سکاها ناتوانش کرده بودند و از خطر ماد بیمناک بود نیز - به نظر می‌رسد - اتحاد با آشور را نگاه داشته بود. باور کردن این حقیقت که شکست آشوریان به راستی قطعی و جبران ناپذیر است، برای همه دشوار بود.



بنی‌اسرائیل

بنی اسرائیل (عبری:בני ישראל) به فرزندان و نوادگان یعقوب گفته می‌شود. این قوم ریشه و پایه قومی هستند که بعدها یهود نامیده شد.

اسرائیل واژه‌ای عبری ترکیب "اسرا" و "یل" است که در لغت عبری "اسرا" به معنای عبد و "ایل" به معنای خدا میباشد و در مجموع به معنای "بنده خدا" است. البته در کتب یهود به معنی غلبه کننده بر خدا و یا کشتی گرفته با خدا آمده است. این داستان از داستان کشتی گرفتن یعقوب با خدا، و یا فرشته ای از جانب خدا در عهد عتیق گرفته شده است که بعد از این مبارزه نام یعقوب به اسرائیل تغییر میکند.



از این رو به فرزندان و نوادگان او «بنی اسرائیل» گفته می‌شود.

در عهد عتیق لغت اسرائیلی به معنی دوازده قبیله بنی اسرائیل و همچنین به معنی مردم کشور اسرائیل قدیم است. در حدود قرن ۵ قبل از میلاد، بازماندگان دوازده قبیله بنی اسرائیل یهود(قبیله های جودا،شیمون، و بعضی از بنیامین و لوی) نامیده شدند.





در عهد عتیق

در تورات نسل بنی اسرائیل به یعقوب پیامبر نوه ابراهیم میرسد که بعد از یک اتفاق عجیب تمام شب با خدا و یا فرشته ای از جانب خدا کشتی میگیرد و در نهایت پیروز میشود. یعقوب دوازده پسر داشت که نام این پسران: روبن، شیمون، لاوی، جودا، دن، نفتالی، گد، آشر، ایساکر، زبولون، یوسف و بنیامین بود. فرزندان این پسران دوازده قبیله بنی اسرائیل را تشکیل دادند. مادران فرزندان یعقوب عبارتند از :


لیه: روبن، شیمون، لاوی، جودا، ایساکر و زبولون.
راشل: یوسف و بنیامین.
بیلها(خدمتکار راشل): دن و نفتالی.
زیلپا (خدمتکار لیه): گد و آشر.

یعقوب و پسران او به دلیل دعوت برادرشان یوسف که در آن زمان عزیز مصر بوده به سرزمین مصر مهاجرت میکنند. وقتی آنها به مصر میروند تعدادشان ۷۰ نفر است که در چهار نسل به ۶۰۰۰۰۰ نفر افزایش میابند. فرعون از قدرت گرفتن فرزندان یعقوب ترسیده و دستور میدهد که تمامی فرزندان پسر آنها را بکشند. خدای اسرائیل نام خود را به موسی نشان میدهد که از نسل لاوی است. در این زمان خدا آنها را از اسارت نجات داده و قوانین خود را به آنها میدهد تا آنها ملت او باشند. ولیکن اسرائیلیها دارای ایمان کافی نیستند و اجازه ورود به سرزمین موعود را نمیابند. بعد از مرگ موسی و نسل او ، نسل بعدی به رهبری یوشع وارد کنعان میشوند و اختیار آن سرزمین را به دست میگیرند. ولیکن باز اسرائیلیها ایمان کافی ندارند و دچار مشکلات میشوند.

بنی اسرائیل از خدا درخواست یک شاه میکنند و خدا به آنها طالوت را میدهد. داوود نبی بعد از طالوت قدرت را به دست میگیرد. در زمان داوود اسرائیلیها حکومت خدا را به دست میآورند. فرزند داوود به نام سلیمان، معبدی برای پرستش خدا میسازد.در عهد عتیق آمده که سلیمان اجازه میدهد زنان خارجی او به پرستش خدایان خود بپردازند و پادشاهی او به دو قسمت تقسیم میشود.

پادشاهی شمال اسرائیل گناه میکنند و اجازه بت پرستی میدهند و در توحید شکست میخورند. از این رو خدا اجازه میدهد که قومهای دیگری بر آنها غلبه کرده و جایگزین آنان شوند. در جودا، بعضی به توحید روی میآورند ولیکن بعضی دیگر بت پرست شده و حتی در معبد سلیمان بت پرستی میکنند. از این رو خدا اجازه میدهد که جودا شکست خورده و در بابل به اسارت گرفته شود و معبد سلیمان نابود گردد.

ولیکن با وجود گناههای آنها خدا کورش هخامنشی پادشاه پارس، آنان را از بند رهایی می بخشد. اسرائیلیان اجازه پیدا میکنند که به جودا بازگردند و معبد را دوباره بسازند. بعد از فتح بابل توسط قوم پارس در جودا تبدیل به یک استان امپراتوری پارسیان شد.





در قرآن

در قرآن بارها به بنی اسرائیل اشاره شده است. همچنین در چندین جا از یعقوب با نام اسرائیل نام برده شده است با اینکه داستان تغییر نام یعقوب به اسرائیل در قرآن نیامده است. در قرآن آمده است که خداوند به بنی اسرائیل وعده داده است که دو بار در زمین فساد خواهند کرد. در بار اول که خراب شدن معبد اول است آنها از آنجا رانده میشوند و به اسارت در میآیند. در بار دوم مانند بار اول معبد آنها خراب شده و از آنجا بیرون رانده میشوند. در قرآن خداوند ذکر میکند که بر خلاف نظر عهد عتیق سلیمان کافر نشده و گناه نکرد. نام قبایل بنی اسرائیل در قرآن ذکر نشده است. خداوند




در دنیای امروزی



یهودیان اشکنازی

اشکناز لغت عبری برای سرزمین آلمان است. از این رو به یهودیانی که در قرون وسطی در آنجا زندگی میکردند «اشکنازی» میگویند. این گروه از یهودیان احتمال زیاد در زمان امپراتوری روم به آنجا کوچ داده شده اند. این کوچ احتمالاً در حدود سال ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ بعد از میلاد بوده است.





یهودیان سفاردی

یهودیان سفاردی یهودیان اسپانیا و پرتغال هستند. این یهودیان به مدت هزار سال در آن منطقه زندگی میکردند تا اینکه در سال ۱۴۹۲ با پیروزی کلیسای کاتولیک از آنجا رانده شدند. این یهودیان به شمال آفریقا، هلند، انگلیس، فرانسه ، لهستان، امپراتوری عثمانی و آمریکای جنوبی مهاجرت کردند. حضور این یهودیان در امپراتوری عثمانی بسیار گسترده بود.




یهودیان میزراهی

یهودیان میزراهی یهودیان خاورمیانه، آسیای مرکزی و قفقاز هستند. معمولاً این یهودیان در کشورهای دارای جمعیت اکثریت مسلمان زندگی میکردند. یهودیان ایرانی، عراقی، سوری، افغانی، بخارایی، کردی، گرچی و غیره جزو این گروه هستند.





تست ژنتیکی

آزمایشهای ژنتیکی ثابت کرده است که بسیاری از یهودیان دارای جد مشترکی در منطقه خاورمیانه هستند. یهودیان به ندرت با غیر یهود ازدواج میکردند و از این رو ازدواج آنها بیشتر در بین یهودیان دیگر بود. آزمایش ژنتیکی نشان داده است که مقدار این ازدواج با غریبه ها در بعضی نسلها کمتر از ۰٫۵ در صد بوده است.

یهودیان امروزه خود را بازمانده دوازده قبیله اسرائیل میدانند. بر اساس کتاب مقدس یهود مخلوطی از قبیله جودا، قبیله بنیامین، قبیله شیمون و لوی است .




قرآن

قرآن کتاب اصلی دین اسلام است و در باور مسلمانان سخنان خداست که به صورت وحی از سوی او توسط جبرئیل بر پیامبر اسلام، محمد بن عبدالله، نازل گردیده است. مسلمانان، قرآن را بزرگترین معجزهٔ محمد و روشن‌ترین دلیل بر پیامبری او می‌دانند. قرآن اصلی‌ترین منبع وحی در اسلام به شمار می‌آید و به زبان عربی است. کلمهٔ قرآن در لغت به معنی «قرائت کردن» و «خواندن» است و مسلمانان معمولاً به آن با عناوینی مانند «قرآن کریم» و «قرآن مجید» اشاره می‌کنند. قرآن به ۳۰ جزء تقسیم شده و ۱۱۴ سوره دارد.

محتوای قرآن در مورد خدا بر توحید و یگانگی او تاکید دارد. قرآن خدا را به انسان نزدیک‌تر از رگ گردنش می‌داند، رابطهٔ انسان با خدا را بی‌نیاز از واسطه می‌داند و انسان را به تسلیم دربرابر امر خدا فرمان می‌دهد. قرآن پدیده‌های طبیعی را نشانه‌هایی (آیات) برای خدا می‌شمارد؛ دین و حقیقت را یکی می‌داند و تنوع ادیان را حاصل تنوع در مردم می‌داند. قرآن قوانین و حقوق در جامعهٔ اسلامی را نیز تعریف می‌کند. قرآن مومنان را به جهاد در راه خدا می‌خواند و آنان را به نیکوکاری، به ویژه در مورد مسکینان و یتیمان فرا می‌خواند.

مسلمانان براین باورند که قرآن یک بار به صورت کامل توسط جبرئیل در شب قدر بر محمد نازل گشته و سپس بار دیگر به صورت تدریجی بر او نازل شده‌است. از نظر تاریخی، دیدگاه غالب آن است که قرآن در زمان عثمان، خلیفهٔ سوم، تحت نظارت جمعی از صحابه به رهبری زید بن ثابت به صورت یک کتاب جمع گردید و نسخه‌هایی از آن به مکه، دمشق، کوفه، و بصره ارسال گردید. قرآن فعلی براساس قرائت کوفی قرن هشتم میلادی چاپ گردیده است.

به باور کسانی که به فرازمینی بودن این کتاب اعتقاد دارند «قرآن رساترین بیان است و از نظر موسیقی و وزن لفظی، در لغات و جملاتش نشانه‌های وحیانی ربانی مشهود است. وزنش نه وزن شعر است نه نثر، بلکه هر دو و برتر از هر دو است، در حدّی که در توان غیر خدا نیست، وزن و لفظ آن به گونه‌ای تناسب و انسجام با معنا دارد که گوئی معناهایش در آن تجسم یافته است.»

مسلمانان قرآن را کتاب مقدس دین خود می‌دانند و از آن با افزودن القابی چون «کریم» و «مجید» یاد می‌کنند. قرآن، خود را به نام‌های «لوح حفاظت‌شده» ((به عربی: «اللَوح المحفوظ»))، ذکر و فرقان می‌خواند.





ریشه یابی واژه قرآن

واژه قرآن ۷۰ بار در کتاب قرآن بکار رفته است. گفتارهای مختلف در معنی و ریشه یابی واژه قرآن عبارتند از:

قرآن اسم خاص کتاب مسلمانان و لفظی جامد است (شافعی).
قرآن هم ریشه با قرینه و معنای آن، همانند بودن آیاتش با یکدیگر است (فراء).
قرآن مشتق از قرن است; زیرا آیات و سوره‌های آن مقرون به یکدیگرند (اشعری و جمعی دیگر).
قرآن کلمه‌ای است مهموز و از قرء به معنای جمع آوری، مشتق شده است; زیرا گردآورنده دستاوردهای کتب آسمانی گذشته است.گفته شده«قرآن» از ریشهٔ «قرء» گرفته شده‌است، و در واژه به معنی «جمع نمودن، فراهم آوردن، سال و همچنین خواندن» است. در سوره علق به این معنی اشاره می‌شود.(ابن اثیر و زجاج).
قرآن کلمه‌ای است مهموز و از قرا به معنای تلاوت و قرائت گرفته شده است. (کیانی و جمعی دیگر).
قرآن ریشه عربی ندارداز واژه سریانی کرانا به معنی درس گرفته شده است.(بیشتر لغت شناسان غربی. فرهنگ ریشه یابی) اگر کرانا به معنی درس و خواندن باشد پس می‌توان گفت قراء نیز از همان واژه سریانی اخذ شده است. بریتانیکا- بریتانیکا " -





نام‌های قرآن

اسامی قرآن، از جمله امتیازاتش این است که چه اسم‌های خود قرآن و چه اسم‌هایی که قرآن برای اشخاص یا برای بلاد معین کرده‌است، دارای معانی خاص و مناسب با مسمّایش می‌باشد. برخلاف اسمایی که صرفاً از نظر لفظی اسم است ولی از نظر معنوی اسم نیست. چون اسم به معنای علامت است. علامت یا یک بعدی است مثل زید، که فلان شخص است، اما معنای زیدیّت در او اصلاً مطرح نیست. گاهی اوقات، هم از نظر لفظی اسم است و هم از نظر معنوی، مثل الله، اِله، رحمن، رحیم، اسماء ذات، اسماء صفات، اسماء فعل که تماماً هم از نظر لفظی، اشاره و علامت است و هم از نظر معنوی. سایر اسماء قرآن ـ که حدود چهل اسم در قرآن آمده ـ همه چنین است. از جمله:کتاب، قرآن، فرقان، مبین، بیان، تبیان، برهان، عظیم، عزیز، کریم، صراط مستقیم، حکم، ذکر، موعظه، نور، روح، مبارک، نعمت، بصائر، رحمت، حق، فصل، هادی، شفا، هدی، تنزیل، مُهین، قیّوم، بشیر، نذیر، حدیث، نجوم، حبل، مثانی


keywords : واعظ،سایت واعظ،مطالب واعظ
امروز : 04/01 | صفحات : 1 - 12 - 13 - 14 - 15 - 16 - 17 - 18 - 19 - 20 - 21 - 22 - 23 - 24 - 25 - 26